به نام آنکه علم را آموخت


   
  عسل
  اشعار نیما یوشیج
 
در کنار رودخانه در کنار رودخانه می پلکد سنگ پشت پیر. روز، روز آفتابی است. صحنه ی آییش گرم است. سنگ پشت پیر در دامان گرم آفتابش می لمد، آسوده می خوابد در کنار رودخانه. در کنار رودخانه من فقط هستم خسته ی درد تمنا، چشم در راه آفتابم را. چشم من اما لحظه ای او را نمی یابد. آفتاب من روی پوشیده است از من در میان آبهای دور. آفتابی گشته بر من هر چه از هر جا از درنگ من، یا شتاب من، آفتابی نیست تنها آفتاب من در کنار رودخانه
 
  Today, there have been 1 visitors (10 hits) on this page!  
 
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free